چرا حرف منو باور نمیکنی
پارت ²⁷
تهیونگ: تولد مبارک پارک جیمین
جیمین : تولد بخور تو سرت اگر یک موقع سکته کردم چی ها
تهیونگ: همه رفیق دارن ما هم رفیق داریم همه میگن دست درد نکنه واقع سوپرایز شودم چیزی بعد رفیق ما
جیمین: همینکه هست
یونا : داداش اینقدر شلوغش نکن
جیمین: تو یکی حرف نزن معلوم نیست کدوم گوری رفتی 373 بار زنگ زدم چرا جواب ندادی گوساله
یونا : داداشش تو کی زنگ زدی
جیمین: گوشیت رو بیار ببین ببینم اون خواهرت که 258 بار زنگ زدم جواب نداد
یونا گوشیش اورد و دید بله داداش گلش 373 زنگ زده کی وقت کرد توی 2ساعت این همه تماس بشه
یونا : اعاعاعاععع دادش گلم
جیمین: ولم کن داداش گلم داداش گلم تماس ها رو دیدی شودم داداش گلت ها مگه من نگفتم این وقته شب بیرون نباش ها
یونا : اووووو انقدر شلوغش نکن دیگه من بدبخت ببین به خاطر کی اینقدر زحمت کشیدم بعد طلب کار هم شودم
جیمین: ببین چه زبونی درازی هم شوده بزار بریم خونه دارم برات و راستی تو شوگا خبر داره که تو بیرونی ها
د.ش : به تو چه
جیمین: اع به من چه الان به شوگا زنگ زدم میفهمی
د.ش : باش باش نمیخواد زنگ بزنی
جیمین: افرین باید یک کاری کنی که به داداشت نگم
د.ش : که اینطور سرورم بگو ببینم
جیمین: خوب اوممممممممم باید وقتی شوگا بخوابه اب بریزی و نزاری بخوابه
شوگا: دیگه فرمانی نداری سرورم
جیمین تعجب کرد صورتشو برگردوند
جیمین: اعاعاعاععع یونگی اینجا چه کار میکنی
شوگا : یک دیداری از رفیقم بزنم که بله به خواهرم هم دستور هم میده اون دستور های من رو انجا نمیده چه برسه به تو
جیمین: غلط کردم یونگی
شوگا: نوچ
جیمین گوه خوردم
شوگا : نوچ نوچ نوچ دیگه فایدی نداره
جیمین شروع به دویدن کرد و شوگا دنبالش رفت
تهیونگ: ات دستت درد نکنه به خاطر تولد
ات : خواهش میکنم انجام وظیفه بود
نامجون : شما ها خیلی زحمت کشیدین واقع این لطفت شما فراموش نمیشه
ات؛ خیلی ممنون سپاس گذارم
دختر ها رفت خونه شون
فردا ان روز
فردا هم میزارم
تهیونگ: تولد مبارک پارک جیمین
جیمین : تولد بخور تو سرت اگر یک موقع سکته کردم چی ها
تهیونگ: همه رفیق دارن ما هم رفیق داریم همه میگن دست درد نکنه واقع سوپرایز شودم چیزی بعد رفیق ما
جیمین: همینکه هست
یونا : داداش اینقدر شلوغش نکن
جیمین: تو یکی حرف نزن معلوم نیست کدوم گوری رفتی 373 بار زنگ زدم چرا جواب ندادی گوساله
یونا : داداشش تو کی زنگ زدی
جیمین: گوشیت رو بیار ببین ببینم اون خواهرت که 258 بار زنگ زدم جواب نداد
یونا گوشیش اورد و دید بله داداش گلش 373 زنگ زده کی وقت کرد توی 2ساعت این همه تماس بشه
یونا : اعاعاعاععع دادش گلم
جیمین: ولم کن داداش گلم داداش گلم تماس ها رو دیدی شودم داداش گلت ها مگه من نگفتم این وقته شب بیرون نباش ها
یونا : اووووو انقدر شلوغش نکن دیگه من بدبخت ببین به خاطر کی اینقدر زحمت کشیدم بعد طلب کار هم شودم
جیمین: ببین چه زبونی درازی هم شوده بزار بریم خونه دارم برات و راستی تو شوگا خبر داره که تو بیرونی ها
د.ش : به تو چه
جیمین: اع به من چه الان به شوگا زنگ زدم میفهمی
د.ش : باش باش نمیخواد زنگ بزنی
جیمین: افرین باید یک کاری کنی که به داداشت نگم
د.ش : که اینطور سرورم بگو ببینم
جیمین: خوب اوممممممممم باید وقتی شوگا بخوابه اب بریزی و نزاری بخوابه
شوگا: دیگه فرمانی نداری سرورم
جیمین تعجب کرد صورتشو برگردوند
جیمین: اعاعاعاععع یونگی اینجا چه کار میکنی
شوگا : یک دیداری از رفیقم بزنم که بله به خواهرم هم دستور هم میده اون دستور های من رو انجا نمیده چه برسه به تو
جیمین: غلط کردم یونگی
شوگا: نوچ
جیمین گوه خوردم
شوگا : نوچ نوچ نوچ دیگه فایدی نداره
جیمین شروع به دویدن کرد و شوگا دنبالش رفت
تهیونگ: ات دستت درد نکنه به خاطر تولد
ات : خواهش میکنم انجام وظیفه بود
نامجون : شما ها خیلی زحمت کشیدین واقع این لطفت شما فراموش نمیشه
ات؛ خیلی ممنون سپاس گذارم
دختر ها رفت خونه شون
فردا ان روز
فردا هم میزارم
- ۷.۰k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط